4) فرزند من به کمک من نيازي ندارد و من نمي توانم کاري برايش انجام دهم:
شما بيشترين تاثير را بر فرزند خود داريد؛ از اين رو فرزند شما از حمايت و راهنمايي شما در خانه و مدرسه بي نياز نيست و همواره بايد کمک کننده، همراه و تشويق کننده او باشيد.
5) فرزند من استعداد کافي ندارد يا کم هوش است:
اين بزرگترين ضربه به فرزندتان است. يادتان باشد هر دانش آموزي که خود را تا مرحله دبيرستان رساند ديگر کم هوش و کم استعداد نيست.
اما بايد دانست هرکس براي کاري خاص مهارت و استعداد دارد و چون مدرسه داراي چارچوب و نظرات خاص و انعطاف ناپذير است و نمي تواند براي هر دانش آموز روش خاصي ارائه کند، ممکن است خيلي از استعدادها شکوفا نشود؛ بنابراين، نقش والدين بسيار تعيين کننده است.
6) نمي خواهم براي آموزگار ايجاد مزاحمت کنم:
بايد بدانيم نه تنها مزاحم آموزگار نيستيد، بلکه اطلاعات شما به او کمک مي کند؛ زيرا اطلاع کامل از يک فرد به نوع برخورد با او کمک مي کند. آموزگار مي تواند با داشتن اطلاعات لازم درصدد موفقيت فرزند شما باشد. اين موضوع نشاندهنده اين است که شما براي معلم و فرزند خود ارزش قائل شده ايد.
7) در هنگام ملاقات با آموزگار و مدير مدرسه احساس خجالت مي کنيم:
نظر و عقيده شما براي ما محترم است. در صورتي که مسائل مورد نظر خود را فهرست وار يادداشت کنيد براحتي مي توانيد درباره آن صحبت کنيد؛ زيرا آنها در واقع دلسوز فرزندان شما هستند و حضور و ارتباط شما بسيار مفيد و براي شما ارزشمند است و روابط شما قابل ستايش خواهد بود و نشاندهنده حسن دقت شماست و بدانيد هيچ معلمي از حضور و وقت اوليا گله مند نيست بلکه از بي دقتي و عدم حضور گله مند است.
به هر حال بايد دانست موفقيت تحصيلي دانش آموزان، بستگي به اصول و عملکرد «ذهني و دروني» آنها دارد و والدين بيشتر از هر شاخص ديگري امکانات پرورش و شکوفايي او را در اختيار دارند و مي توانند با نوع تربيت صحيح و در خور شان آنها موجب هر گونه پيشرفتي براي آنان شوند.